| ||
وقتی نام دکتر نجفی برای وزارت آموزش و پرورش مطرح شد و بعد از آن هم با رای نیاوردنش در مجلس، ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری را بر عهده گرفت، یاد خاطره ای در سال ها قبل افتادم. یکی از اولین تجربیات آماتوری ام در سال های نوجوانی، مصاحبه ام با ایشان در سال هشتاد و یک بود. اهمیت این مصاحبه بیشتر از یک جنبه ی شخصی ست که یادآور اولین تجربیات رسانه ای و دنیای خبرنگاری ام است. هرچند انتشار این مصاحبه در نشریه داخلی دبیرستان هدایت به نام «روزنه» شاید الآن خالی از اعتبار باشد، اما حس ام وقتی داخل اتوبوس شرکت واحد بودم و مسیر مدرسه تا خانه را مشغول تنظیم مصاحبه شدم، برایم هنوز هم سرشار از جذابیت های فراوانیست. مصاحبه از: دکتر محمدعلی نجفی تاریخ: دی 1381 تاریخ انتشار: بهمن 1381 موضوع: بازدید از دبیرستان هدایت انتشار در: روزنه
اشاره: دکتر نجفی عضو مجمع تشخیص مصلت نظام و وزیر سالهای دهه هفتاد آموزش و پرورش در روز سه شنبه 3/10/81 به همراه هیئتی از اساتید دانشگاه های مختلف برای بازدید از هدایت به دبیرستانمان آمدند. در کنار ایشان دکتر تابش ، مسئول مرکز محاسبات دانشگاه صنعتی شریف وپروفسور عدالت استاد دانشگاهImperial Cambridge حضور داشتند.
آقای دکتر در ارزیابی دبیرستان، ابتدا به سایت دبیرستان اشاره نمود و گفت: طی بازدید از سایت دبیرستان از امکانات و خدماتی که بنیاد دانش و هنر در اختیار دبیرستان هدایت گذاشته اند مطلع شدم و این موجب خوشحالی من بود که در چنین منطقه محرومی چنین گنجینه نفیسی وجود دارد. استفاده بهینه از امکانت آموزشی خود در چنین فضای صمیمی سرمایه گرانقدری است که باید ارج نهاده شود. وی درمورد سوالی در رابطه با دوران وزارتش گفت: بنده در دوران وزارتم به بازدید مدارس زیادی رفتم و در هر کجا که محیط مناسب برای رشد استعداد بوده، خوشحالتر بودم اما هدایت محلی است که توانسته با ایجاد یک روحیه همکاری در راه تعلیم و تعلم و نیز با ایجاد یک رشته فعالیت های فوق درسی و جنبی به یک مکان مناسب برای آموزش تبدیل شود. نیز تلاش های سایت برای پیشرفت در آموزش رایانه خود می تواند در آینده منشاء خدمات و خیرات به جامعه اسلامی باشد . در کل ، دیدار من از هدایت و این همه شور و شوق در دانش آموزان بهترین لحظه زندگی مرا به وجود آورد. دکتر نجفی در پاسخ به سوالی در رابطه با فارغ التحصیلان گفت: فارغ التحصیلان و دانشجویان این دبیرستان می توانند با استفاده از آموزش هایی که در اینجا دیده اند با راهنمایی و هدایت دانش آموزان علاوه بر دبیرستان هدایت، کشور را از ضعف و وابستگی نجات دهند.
[ جمعه 92/6/1 ] [ 11:0 عصر ] [ حسن فکوری ]
[ نظرات () ]
عکس روی میزش، با پسرش، بیشتر از هرچیزی نظرم را جلب کرد. تا آخر مصاحبه فکر می کردم کاش می شد یک بار هم در حوزه ی خانواده گزارشی از ایشان می گرفتم... امیدوارم پیش آید... مصاحبه از: حجه الاسلام علی سرلک تاریخ: مرداد 1391 تاریخ انتشار: مهر 1391 موضوع: کسب رزق حلال انتشار در: راه قرآن
وقتی وارد دفتر نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه هنر می شوم، با سیمای خسته اما شادابی روبرو می گردم که حاکی از یک روز پر مشغله در مرداد ماه و در عصر یک روز گرم ماه رمضانی است. هرچند چهره ای که روبرویم ایستاده با عکس هایی که آخرین بار در نشریات دیده ام و یا حتی با تصاویر در قاب صدا و سیما متفاوت نشان می دهد اما به خوبی می توان از آن لبخند همیشگی و گرمی کلام، صاحب این چهره را شناخت. حجه الاسلام حاج علی سرلک از مبلغین و واعظین جوانی محسوب می شود که در قیاس با هم قطاران خود، به خوبی توانسته با کلام شیوا و در عین حال با لطافت، مستمعین فراوانی را در رسانه های مختلف مجذوب کند. مصاحبه ی ذیل متن گفتگوی یک ساعته ی ما با ایشان در زمینه ی رزق حلال و حواشی آن می باشد.
به عنوان اولین سوال می خواستم بپرسم که آیا کسب روزی حلال که اینقدر اسلام بر آن تاکید دارد و ما را از کسب حرامش منع می کند، محال و سخت است یا نه، ما سختش می کنیم؟ خدای متعال طراحی عالم را تدریجی قرار داده است و همه چیز به صورت گام به گام و در حرکت یعنی با زحمت آفریده شده. لقد خلقنا الانسان فی کبد که یعنی ما انسان را در سختی آفریدیم، در رنج آفریدیم. این رنج تعبیه شده است در همه چیز حتی در بطن همه ی لذات. پس پاسخ کلی این است که ما اصلا کار بی رنج نداریم اینکه نابرده رنج گنج میسر نمی شود، شاید بالاتر از آن هم باید گفت که نابرده رنج اصلا هیچ چیزی میسر نمی شود، گنج که سهل است. رنج به معنای زحمت و به معنای تلاش برای رسیدن است، پس رزق حلال هم مستثنا نیست. منتها برخی چیزها به دلایلی دشوارتر می شوند، خصوصا در فضایی که آدم ها متدین نباشند و تصور کنند با دروغ و فریب و کلاهبرداری، با زد و بند و پارتی بازی و رانت خواری می توانند به اهدافشان برسند و یا با رشوه دادن، در چنین فضایی کسب رزق حلال دشوارتر و به همان اندازه ارزشمندتر می شود.
با این حساب، آیا با رزق حلال می توان ثروتمند شد؟ قطعا! به ملاک دینی یکی از علائم جامعه ی پویا تلاش اقتصادی ست. اینکه در این چند ساله ی اخیر رهبری فرزانه انقلاب شعار های اقتصادی را به عنوان نامگذاری هر سال انتخاب کردند، نشان از یک حقیقت گویایی دارد که ما حتما به مسائل اقتصادی بایستی دقت ویژه داشته باشیم. آنچه که در جانمایه ی روایات هست این است که شیعه در بهره مندی شخصی خودش اهل قناعت و کفاف است اما فوق العاده اهل تولید ثروت و همینطور اهل تلاش. مثلا امیرالمومنین در وصف صعصعه بن صوهان می فرماید کثیر المعونه و قلیل المأونه یعنی فراوان پر فایده بود برای دیگران. خود امیرالمونین اینهمه چاه حفر می کردند اینهمه نخلستان آباد می کردند اینهمه ثروت تولید می کردند اما خب ثروتی که به لحاظ شخصی بهره ی کمی از آن می بردند ولی دیگران را از آن ثروت، سرشار می نمودند. ایشان لقمه ی سفره ی خودشان را بر میداشتند به تعبیر قرآن مجید به دیگران می دادند، به یتیم و مسکین و اسیر و این به معنای این نیست که به لحاظ دینی بخواهیم با تولید و انباشت حلالِ ثروت مشکلی داشته باشیم.
این بخشش ها فراتر از واجبات مالی مثل خمس و زکات است؟ انسان متدین اگر ثروتمند شد بیشتر از آنکه به فکر مطامع و منافع خودش باشد، حق دیگران در سهم خودش را به تعبیر قرآن که می فرماید و فی اموالهم حق لالسائل و المحروم رعایت می کند. به عبارتی، دیگران در اموال این آدم از نگاه خدایی شریک هستند. فراتر از خمس و زکات. چرا که می فرماید واما السائل فلاتنهر، و این فراتر از واجبات دینی چون خمس و زکات است.
در تعریف رزق حلال و کسب آن گاهی سلیقه ای رفتار می شود. غالبا تنها مصداق حرام بودن رزقی را دزدی می دانند، اما آیا مصادیق دیگری هم مترتب است؟ برای مثال اگر یک نفر قانون را رعایت نکند و به خاطر عدم رعایت قانون توسط او دیگران به زحمت بیفتند، مثلا یک راننده تاکسی که زیر تابلو ی توقف ممنوع مسافر سوار می کند و موجب ترافیک می شود و ممکن است آسیب به بقیه بزند حکم رزق اش چگونه است؟ ببینید تعریف رزق حلال، رزقی ست که حق من باشد که من برای به دست آوردن آن رزق تلاشی کرده ام که در عین حال آن تلاش حق دیگری را ضایع نکند. همین مثال جالبی که گفتید، که گاهی من رزقی را به دست میاورم که حقم هست و بابتش تلاش کرده ام، اما از طرفی به قیمتی به این حق دست پیدا می کنم که یک تصادفی پشت سرم اتفاق میفتد یا زمان عده ای در ترافیک به خاطر کارم تلف می شود و این یعنی کسب من موجب تضییع حقوق دیگران شده. یعنی رزق حلال رزقی باشد که به قیمت تضییع حق دیگران کسب نشده باشد. پس در این صورت مصداقش فقط از دیوار خانه کسی بالا رفتن نیست. البته در بخش دوم این تعریف که عدم تضییع حق دیگران است، به این معنی نیست که این مال بدست آمده حرام شرعی ست، ولی به نوعی بدهکار آن شخصی می شود که تضییعش کرده، یعنی رزق شاید حلال باشد اما طیب نیست.
تفاوت رزق حلال و طیب در چیست؟ مثل تفاوت تقوا و ورع است. که مثلا تقوا در تعریف ساده اش یعنی انجام واجبات و ترک محرمات اما در ورع از شبهات هم دوری می کنید. وقتی رزقی صرفا حلال است و طیب نیست یعنی من به واسطه تضییع حق دیگران به این رزق رسیده ام، دیگر اثر وضعی در من ندارد. مثلا با این رزق بعید است کسی اهل نماز شب بشود. بعید است نورانیتی برایش بیاورد.
یعنی برکتش از بین می رود؟ اصلا تعریف برکت چیست؟ دقیقا. کلمه برکت یک کلید واژه ی کاملا دینی ست. برکت کیفیت بهره مندی ست. تفاوت است بین برخورداری و بهره مندی. نگاه کمی بی برکت به ثروت متاسفانه این بهره مندی را از بین برده. مثلا شخصی اتومبیل دارد و برخوردار است اما ماشین اش برکت ندارد، یک زیارت یا یک جلسه خوب با این ماشین نرفته. برخی حتی فراتر از مال دنیا بلکه عمرشان هم برکت دارد. زمانشان هم برکت دارد. برخی عمرشان عمق دارد. برکت هم خانواده برکه است، یعنی آنجایی که درآن زلالی و جریان و حیات هست برخلاف مرداب که آن هم به اندازه برکه هست، به همان اندازه هم از آب برخوردار هست، اما بهره مند نیست. به خاطر همین مثلا می گویند اهتکار حرام است که البته بحث روز برخی کالاها هم هست و برخی این روزها چیزهایی را اهتکار می کنند و خیال می کنند به چیزی رسیده اند در حالی که نمی دانند خدا به آنها می گوید اگر چیزی را اینطور نگه دارید به گند کشیده می شود، نه اینکه فاسد شود و مثلا از نظر بهداشتی خراب شود، نه، بلکه بهره اش از بین می رود. مثالی بزنم، می دانید چرا سوهان حاج حسین سوهانی در قم معروف است و اینقدر بازارش داغ است؟ در حالی که حاج حسین مربوط به جنگ جهانی دوم بوده. چون ایشان تنها کسی بوده است که در سال قحطی یا اصطلاحا سال مجاعه هیچ کم از برای سوهانش نگذاشته، یعنی کیفیت روغن و مواد مصرفی سوهان اش را تغییر نداده، قیمت هایش را تغییر نداده، به مردم سخت نگرفته، خب خدا هم به او برکت داده بعد از اینهمه سال ببینید چه برکتی پیدا کرده و چه اعتباری دارد. هم مشتری بیشتری پیدا کرد هم رونق اقتصادی و هم وجاهت اجتماعی، این یعنی برکت.
خب این برکت چه جایگاهی در مناسبات بازار امروز دارد؟ من خودم کاسبینی را می شناسم که بالای دخل مغازه شان نوشته اند نسیه می دهیم پول دستی هم می دهیم. شما همین جمله را در مناسبات کمی گرایان کسانی که در بازارند و داد و ستد می کنند بگویید این را معادل دیوانگی می دانند ولی می توانید ببینید که کسی که این جمله را نوشته چه از نظر پایگاه اجتماعی و چه از نظر معنوی و آرامش روحی و چه حتی از نظر اقتصادی چقدر راحت تر است. برخی شاید نسیه گرفتند و نیاوردند، ولی آن خدایی که رزاق است همه این ها را تامین می کند. گفت چون روزی ما می رسد از مطبخ غیب از کس طمع خام نداریم، خوشیم. چون چاشت بود شام نداریم، خوشیم. یک جو غم ایام نداریم، خوشیم. در کل برکت یک مفهوم کیفی ست برخلاف مناسبات کمی و مادی که اتفاقا ملموس و قابل احساس است.
یعنی برکت داشتن مالی موجب رونق اقتصادی و ثروتمندی هم می شود؟ من دوستی دارم که صاحب کارخانه ی عظیمی ست و هر سه شیفت هم خط تولیدش مشغول است. ایشان می گفتند علت رونق تجارتم این بود که یکبار حدیثی خواندم که اگر چیزی به کسی فروختید خودتان به آن تخفیف دهید و وقتی چیزی از کسی خریدید خودتان چیزی بیشتر به فروشنده بدهید. و من تصمیم گرفتم به همین یک حدیث عمل کنم. و الآن این رونق به مالم افتاده. چرا که هر کس مواد مرغوب می خواهد در بازار بفروشد سراغ من میاید و می داند من به قیمت خوبی می خرم و هر کس خریدار باشد سراغ من می آید چون می داند به قیمت مناسبی می تواند از من خرید کند. متاسفانه دنیای امروز خواسته است به ما بگوید که اصالت با کمیت است و اصالت با مقادیری ست که شما بتوانید به ازایش عدد بگذارید اما دنیای معرفت می گوید اصالت با کیفیت است. با مهربانی و محبت و عشق و صمیمیت است. کیفیت زندگی هایمان متاسفانه پایین آمده حالا هر چقدر هم کمیت آن زیاد شود. بهره مند نشدیم.
بحث را کمی فراتر از کسب حلال کنیم، راجع به رزق حلال و به معنای اخص آن خوردنی ها بپردازیم. در دنیای ماشینی، گاهی برخی محصولات غذایی با روش هایی تولید می شود که شاید خیلی شبیه شکل و شمایل شناخته شده برای ما از تعاریف شرعی نباشد. مثل ذبح ماشینی طیور و یا تزریق دارو های اثر گذار در حجم شیر گاو ها و یا هورمون و امثالهم. اثر این شیوه ی ماشینی بر رزق و روزی مردم چگونه است؟ سوگمندانه باید گفت تکنولوژی و مظاهر آن انسان را عاجزتر و ضعیف تر کرده. اگر چه ظاهرا تواناتر و داناتر شده اما انسان تر نشده. متاسفانه بسیاری از برکات زیر پای همین نظام ماشینیسم له شده و به مسلخ رفته. ولی خب عقل حکم می کند که انسان در مصرف اینها گزینشی عمل کند. باید به سنت هایمان رجعت کنیم. البته این به این معنا نیست که مثلا از فردا جای اتومبیل سوار اسب شویم، بلکه گزینشی تر انتخاب و عمل کنیم. هر چه ماشین بر ما تحمیل کرد نپذیریم. ما در خانه قدیمی مان کاملا سنتی زندگی می کردیم. مرغ و خروس داشتیم و مطبخ و... در فضای خانه ی سنتی، خاک بود و حوض آب و درخت و... اما الآن آسفالت است و سیمان و سرب هوا! در حالی که مولای ما حضرت امیر ابوتراب بود و خاک نشین! ما وقتی بچه سال بودیم هر از چند وقتی که می خواستیم مرغی را ذبح کنیم، غصه می خوردیم، چون خودمان بزرگش کرده بودیم و انس داشتیم با آن، پس تا اضطرار نمی بود چنین کاری نمی کردیم، اما الآن سر سفره می آید و انسان به گذشته ی چیزی که می خورد بی اعتناست. متاسفانه با این شیوه ی ماشینی ذائقه ها تغییر کرده و به سمت حرام خواری می رود. شاید به صورت نقطه ای و لحظه ای حرام نخوریم، اما مسیر به سمت حرام خواری ست.
ذائقه ها چطور تغییر می کند؟ چطور مقدمات ایجاد می شود که شخص به تدریج به سمت محرمات برود؟ ببینید الآن فست فود ها و رستوران های زنجیره ای در همه جای دنیا در حال تغییر ذائقه ی مسلمین اند. الآن غذاهای سنتی و حتی غذاهایی که صبغه مذهبی دارند را کنار می گذارند. مثلا قیمه یا شله زرد یا حلیم برای ما غذای مذهبی محسوب می شود به خاطر مناسبت هایی که این غذاها با آنها عجین شده اند. اما این رستوران ها در حال تغییر ذائقه اند. نه اینکه به شما غذای حرام دهند، بلکه ذائقه تان را به سمت حرام خواری سوق می دهند. این دو مقوله ی مهم و متفاوت است که جای کار دارد. یکی حرام می خورد و یکی هم ذائقه ی حرام خواری دارد. اینها با هم متفاوت اند. مولوی قصه ای دارد می گوید کسی شاگرد دباغ بود، بعد گذرش به بازار عطاران افتاد، از هوش رفت. برایش سرگین آوردند بو کرد به هوش آمد. این فرد ذائقه ی بویایی اش تغییر کرده. دیگر متوجه خوبی بوی عطر نمی شود. ذائقه حرام خواری هم این است. فست فود این کار را دارد با ذائقه ما می کند. فست فود توهین به منزلت خانواده است. یقینا یک سری آثار منفی بر سلامتی دارد که بنده وارد آن نمی شوم اما از آن مهمتر این است که فست فود جای غذای خانه را دارد می گیرد، غذایی که یک زن به طور مفصل برایش دغدغه دارد، به خاطر محبتی که به خانواده اش دارد، برای غذایی که برای این خانواده تهیه می کند وقت می گذارد و برایش نگران است، طبعا فرق دارد با غذایی که صرفا برای انگیزه ی اقتصادی تولید می شود. به مرور که ذائقه انسان دستخوش تغییر شد، دیگر خوردن عین حرام هم مساله ی جدی برایش نمی شود. آن وقت می بینیم عین حرامی چون شراب در مهمانی ها و عروسی ها و پارتی ها میاید و انسانی که ذائقه اش تغییر کرده دیگر مشکلی با حرام خواری ندارد. در حالی که در روایت داریم اگر تمامی گناهان را در اتاقی قرار دهند کلید درب آن شراب و البته از آن بدتر دروغ است. آن وقت جامعه ای که دروغگویی در آن رواج پیدا کند، دروغ در قیمت، دروغ در نوع اجناسی که فروخته می شود و بسیاری دروغ دیگر معلوم است که ذائقه اش به سمت حرام خواری می رود.
به همین نسبت آیا تبرج و تفاخر در نوع غذا هم می تواند حرام باشد؟ مثل اتفاقی که سال گذشته افتاد و مثلا بستنی با روکش طلا قرار بود سرو شود و مقام معظم رهبری حکم به تحریم اش دادند. ببینید انسانی که از درون پر نیست، بیرون باید او را پر کند، بیرون از انسان هم پر است از همین آشفتگی ها که در آن حرف اصلی را متفاوت بودن می زند. همین میل به متفاوت بودن باعث می شود که حیوانی ترین رکورد ها در کتاب گینس ثبت شود. بعد وقتی انسانها اینطور از درون تهی می شوند، این روحیه در غذا خوردنشان هم سر می کشد و مثلا می رسد به بستنی خوردن که حتما باید روکش طلا داشته باشد تا عده ای را اقناع کند. فارغ از حکم شرعی که حضرت آقا متناسب فرمودند، من احساس می کنم فقط بخواهیم از یک برش تربیتیِ صرف نگاه کنیم به این موضوع اصلا بهتر بود اینگونه افراد رها می شدند تا با همین مسائل سرگرم شوند، چنان که قرآن کریم به حضرت رسول می فرماید و ذرهم فی خوضهم یلعبون، قل تمتعوا فإن مصیرکم إلی النار ، یعنی بگذار اینها در بازیچه هایشان بچرند و سرگرم باشند. یعنی باید به برخی از این آدمها گفت که شما حدتان همین است و بیش از این نمی ارزید. نهایت ارزش شما را می توان با بستنی با روکش طلا سنجید و بس. چنانکه قرآن می فرماید ذلک مبلغهم من العلم، یعنی اینها درجه فهمشان همینقدر است و بیشتر نمی شود. تا جایی که در روایات داریم هر کس همتش آن چیزی باشد که در شکمش وارد می شود، قیمتش هم همان چیزی ست که از شکمش خارج می شود. خداوند می فرماید الیس الله بکاف عن عبده؟ آیا من برای بنده ام کافی نیستم؟ خب اگر کافی ست، خدا می فرماید رزق حلال برایتان کافی ست اما ما می گوییم نه، باید بیشتر باشد، باید حرام باشد، باید با تفاخر و تبرج باشد. برخی چیزها حرام شرعی نیست، چرا که فقه و قوانین آن کف و زیربناست و اصول حداقلی ست، برای داشتن زندگی خدایی باید بیشتر از این حلال و حرام ها را رعایت کرد. اینکه حضرت امام می فرمایند تنها فقه برای اداره جامعه کافی نیست یعنی همین، یعنی اینکه برای اداره جامعه باید اخلاق را هم کنار فقه داشت.
و در نهایت نقش رسانه ها را در ابلاغ صحیح راه و رسم کسب و میل رزق حلال چگونه می بینید؟ متاسفانه ساختار ذهنی ما از خانواده به خانه تقلیل پیدا کرده. خانه جایی ست که افراد بر اساس منافعشان دور هم جمع شده اند اما خانواده جایی ست که افراد بر اساس مهرشان کنار هم باشند. در خانواده آدم ها دغدغه مندِ هم هستند در حالی که در خانه آدم ها جز خودشان کسی را نمی شناسند. در چنین وضعیتی این نوع تفکر حتی در معماری ما هم اثر دارد. مطبخی که قبلا در گوشه ای از یک عمارت بوده، به داخل و مرکز خانه منتقل شده و آشپزخانه ی open شده. در این حالت به مرور فعلِ "خوردن" اصالت پیدا کرده، یعنی شما وقتی می خواهید حتی عزیزترین کسانتان را به خانه تان دعوت کنید می گویید فلان شب "شام" تشریف بیاورید و این یعنی خودِ تناول کردن موضوعیت پیدا کرده. همین امر موجب می شود که برنامه سازان رسانه هم نسبت به این موضوع واکنش نشان دهند. آن وقت است که شما هر شبکه ای را می بینید در حال آموزش آشپزی ست. نه اینکه برنامه آشپزی خوب نباشد اما وقتی چنین حجمی از برنامه ها آشپزی باشد چنین به نظر می رسد که انگار همه چیز در خوردن خلاصه می شود. جمله ای به افلاطون منسوب است که دیگران زندگی می کنند تا بخورند اما من می خورم تا زندگی کنم و متاسفانه الآن در رسانه های ما همه چیز به سمت این خوردن سوق پیدا می کند. کاش به جای اینهمه برنامه آشپزی برنامه هایی راجع به میهمان داری یا رزق حلال ساخته میشد. به نظر من این فرهنگ مهمان نوازی ما ایرانی ها تنها به زینت های ظاهری سوق پیدا کرده و به سمت فرهنگ صرفا سفره آرایی پیش می رود که بهتر است تغییر مسیر دهد. [ پنج شنبه 92/1/15 ] [ 7:55 عصر ] [ حسن فکوری ]
[ نظرات () ]
روزهایی که برای دیدن روزهای زندگی می رفتم، بهترین روزهای زندگی ام بودند. مصاحبه از: پرویز شیخ طادی تاریخ: خرداد 1391 تاریخ انتشار: خرداد 1391 موضوع: فیلم روزهای زندگی انتشار در: چارقد
امیرعلی: لیلا… *** شاید از نظر برخی، این دیالوگها برگرفته از یک فیلم عشقهای آپارتمانی که این روزها بدجور رونق گرفتهاند، باشد؛ از یکی از همین فیلمها که با محبت یا بی محبت، بهسبب حکم محتوم کارگردانهای گیشهپسند، یا حتی جشنوارهپسند، به اضمحلال میروند و نهایت، رنگ جدایی را به خود میبینند. شاید از نظر برخی دیگر، «روزهای زندگی» تنها یادآور نام یک سریال دستِ چندم برزیلیایی شبکههای آنور آبی باشد که شکل ظاهرا باحجابتر آن را میتوان در بین فیلم و سریالهای اینور آبی هم دید. اما حقیقت چیز دیگری است. این گفتگوها، نه در یک آپارتمان و نه در آستانهی یک جدایی عاشقانه، که در تنگنایی از چرک و خون و کثافت، در میانهی واهمهی حمله و تجاوز دشمن بعثی، در یک فیلم جنگی ایرانی به نام «روزهای زندگی» شکل گرفته. در بطن جنگ، نه پشت جبهه تازهترین ساختهی «پرویز شیخطادی» روایت عشق و زندگی در جنگ است. نه حکایت جنگی که بر سر زندگی هوار شده باشد، بلکه عشقی که با جنگ زندگی میکند، میخندد، و جالبتر اینکه همه را به این خنده دعوت میکند؛ آنجا که امیرعلی به دکتر تازهوارد سفارش میکند که اینجا حتی اگر شده، باید خنده را به لبانت بخیه کنی! این عشق و زندگی با جنگ کنار نمیآید، بلکه آن را در خود حل میکند، و این را میتوان از بغض نهفته در سکانس اعلام تصویب قطعنامهی 598 حس کرد. و این زنده بودن و زندگی کردن تا آنجا پیش میرود که دکتر امیرعلی علوی در مواجهه با مجروحِ روبهشهادتش، حقیقت پنهانماندهی حیات را بیان میکند و میگوید: داستان روزهای زندگی، علاوه بر تمام سختیها و حاشیههایی که از زمان پیشتولید تا اکران، پشت سر گذاشته، و البته فارغ از کاستیها و بعضا ضعفهای فرمی، از این نظر درخور توجه است که جزو معدود فیلمهایی بهشمار میرود که حضور زنان را در جنگ، نه به شکل سنتی و کاملا پشت جبههای، بلکه بهصورت عیان و در بطن مبارزه ترسیم میکند؛ موضوعی که موافقان و مخالفان مختلفی را متوجه خود ساخته. شب گذشته (سهشنبه 16 خرداد)، جلسهی بررسی و نقد این فیلم، با حضور تنی چند از دستاندرکاران تولید آن، به همت باشگاه فیلم تهران، در فرهنگسرای ارسباران تشکیل شد. دغدغههای کلیشهشکن در ابتدا علی رویینتن، که ساخت فیلمهایی همچون «دلشکسته» و «زمهریر» را در کارنامهی خود دارد، با اشاره به نقش زنان در جبهه و اهمیت نمایش حقایق اینچنینی جنگ گفت: “نیاز جامعهی ما با این ابعاد عظیم بمباران رسانهای که صورت میگیرد، این است که نشان دهیم تا چه حد و در همهی زمینهها زنان در اجتماع ما فاعلیت دارند. کسانی که نمیتوانند بپذیرند این را و حضور زن در جبهه را باور ندارند، کلیشهی ذهنی دارند. درست است که در این فیلم تا یکسوم امیرعلی فاعلیت دارد، یکسوم هم لیلا و یکسوم باقیمانده را آن فرماندهی جنگ اداره میکند، اما مهمترین حرفی که آقای شیخطادی میخواهد بگوید، این است که زنها هم در جنگ حضور داشتند، شریف بودند و فاعلیت داشتند. ممکن است خیلیها این حرفها را نپذیرند، اما آدمهایی از جنس ما حرفشان این است. در زمانهای که به دلایلی مردم از ارزشهای سینمایی دور شدهاند، فیلمی ساخته شده که غیرمتعارف است و مخاطب را جذب میکند، دغدغههای جدیدی از دفاع مقدس که پنهان بوده، بیرون آورده و برایمان یادآوری میکند.” واقعیتهای اصیل بعد از آن، کوروش سلیمانی، یکی از بازیگران این فیلم با اشاره به واقعگرا بودن فضای داستان گفت: “من فکر میکنم یک چیز بسیار مهمتر از جنگ در این فیلم هست که آن بحث عشق است؛ بحث یک رابطهی انسانی؛ رابطهی یک زن و شوهر. این فیلم چون در بستر جنگ ساخته شده، شاید این بُعدش مغفول مانده است، درحالیکه میتواند به یک جوان امروزی نشان دهد رابطهی یک زوج تا چه پایه میتواند درست، اصیل و تأثیرگذار باشد، حتی بدون هرگونه شعار؛ چراکه اینها دعوا هم میکنند. حتی در فیلم سر هم داد میزنند، اما رابطهشان استوار و دوستداشتنی است. امیدوارم با برخی سیاستگذاریها به سویی نرویم که نشان دادن روابط انسانی در جنگ، بعد از دورهای، به سوررئالیسم و غیر واقعی بودن متهم شود.” پرویز شیخطادی دلیل خود را از انتخاب نام روزهای زندگی چنین عنوان کرد: “این اسم میخواهد نشان دهد انسانها در تمام شرایط زندگی میکنند. فقط کافی است به فطرتمان رجوع کنیم و عشق در زندگی ما جاری باشد. نوعدوستیمان را در هر شرایطی زنده نگه داریم. همین.” مادران ساختگی! از وی پرسیدیم: “علاوه بر سیر داستان که پس از کور شدن قهرمان مرد، این زن است که بار تمام مسئولیتها را بر دوش میکشد، در واقعیت هم برای بازیگران این نقشها مشکلاتی طی فیلمبرداری بهوجود آمده، که باعث شد حضور حمید فرخنژاد در میانههای کار کمرنگ شود و شما مجبور به پُررنگ کردن نقش خانم قاضیانی شوید. سؤالی که بهوجود میآید، این است که تا چند درصد روایت شما از زنان در جنگ، مستند و منطبق بر واقعیت بوده و یا دستخوش تغییرات در حین فیلمبرداری شده؟” و شیخطادی اینطور جواب داد: “من شخصیتهای خانمهای داستان را خودم در بیمارستانهای صحرایی دیدهام. زنان فوقتخصصی را دیدهام که در شرایط جنگی، یک هفته سرپا بودند و در نهایت نشسته میخوابیدند، اما متأسفانه نقش خانمها حتی در سینمای اجتماعی ما هم جالب نیست. یا زن را وسیلهای کردهایم برای تحریک و یا خانمهایی را به نمایش گذاشتهایم که چادری هستند و برنج پاک میکنند و جیغجیغ میکنند، درحالیکه هیچکدام از اینها را ما در خانوادههایمان پیدا نمیکنیم. مادران هیچکدام از ما اینطوری نیستند. مادران ما اهل شعرند. اهل شعورند. اهل ادبیات، و خود حافظ کتابهایی هستند و حافظ تاریخ ما هستند.” دین مادری کارگردان فیلم «شکارچی شنبه» در پایان گفت: “یهودیها یک حرف درست دارند که «بچه، دینش را از مادر میگیرد». دینی هم که آنها تعریف میکنند، شامل اخلاقیات میشود و شامل رفتار و منش و سنتها؛ یعنی بنمایه و DNA جامعه را خانمها تربیت میکنند. این را ما در سینمای خودمان نداریم، درحالیکه این خانمها وجود دارند. شما کافی است در هر حوزهای که هستید، کمی در این زمینه مطالعات داشته باشید تا ببینید که تا چه حد حضور خانمها در جنگ پُررنگ بوده و چقدر از خاطرات مربوط به خانمهاست که حتی هنوز مکتوب نشدهاند. [ سه شنبه 91/12/1 ] [ 3:8 عصر ] [ حسن فکوری ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |