سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

وقتی نام دکتر نجفی برای وزارت آموزش و پرورش مطرح شد و بعد از آن هم با رای نیاوردنش در مجلس، ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری را بر عهده گرفت، یاد خاطره ای در سال ها قبل افتادم. یکی از اولین تجربیات آماتوری ام در سال های نوجوانی، مصاحبه ام با ایشان در سال هشتاد و یک بود. اهمیت این مصاحبه بیشتر از یک جنبه ی شخصی ست که یادآور اولین تجربیات رسانه ای و دنیای خبرنگاری ام است. 

هرچند انتشار این مصاحبه در نشریه داخلی دبیرستان هدایت به نام «روزنه» شاید الآن خالی از اعتبار باشد، اما حس ام وقتی داخل اتوبوس شرکت واحد بودم و مسیر مدرسه تا خانه را مشغول تنظیم مصاحبه شدم، برایم هنوز هم سرشار از جذابیت های فراوانی‌ست. 

مصاحبه از: دکتر محمدعلی نجفی 

تاریخ: دی 1381  

تاریخ انتشار: بهمن 1381

موضوع: بازدید از دبیرستان هدایت

انتشار در: روزنه

 

اشاره: دکتر نجفی عضو مجمع تشخیص مصلت نظام و وزیر سالهای دهه هفتاد آموزش و پرورش در روز سه شنبه 3/10/81 به همراه هیئتی از اساتید دانشگاه های مختلف برای بازدید از هدایت به دبیرستانمان آمدند. در کنار ایشان دکتر تابش ، مسئول مرکز محاسبات دانشگاه صنعتی شریف وپروفسور عدالت استاد دانشگاهImperial Cambridge حضور داشتند.


 

آقای دکتر در ارزیابی دبیرستان، ابتدا به سایت دبیرستان اشاره نمود و گفت: طی بازدید از سایت دبیرستان از امکانات و خدماتی که بنیاد دانش و هنر در اختیار دبیرستان هدایت گذاشته اند مطلع شدم و این موجب خوشحالی من بود که در چنین منطقه محرومی چنین گنجینه نفیسی وجود دارد. استفاده بهینه از امکانت آموزشی خود در چنین فضای صمیمی سرمایه گرانقدری است که باید ارج نهاده شود.

وی درمورد سوالی در رابطه با دوران وزارتش گفت: بنده در دوران وزارتم به بازدید مدارس زیادی رفتم و در هر کجا که محیط مناسب برای رشد استعداد بوده، خوشحالتر بودم اما هدایت محلی است که توانسته با ایجاد یک روحیه همکاری در راه تعلیم و تعلم و نیز با ایجاد یک رشته فعالیت های فوق درسی و جنبی به یک مکان مناسب برای آموزش تبدیل شود. نیز تلاش های سایت برای پیشرفت در آموزش رایانه خود می تواند در آینده منشاء خدمات و خیرات به جامعه اسلامی باشد . در کل ، دیدار من از هدایت و این همه شور و شوق در دانش آموزان بهترین لحظه زندگی مرا به وجود آورد.

دکتر نجفی در پاسخ به سوالی در رابطه با فارغ التحصیلان گفت: فارغ التحصیلان و دانشجویان این دبیرستان می توانند با استفاده از آموزش هایی که در اینجا دیده اند با راهنمایی و هدایت دانش آموزان علاوه بر دبیرستان هدایت، کشور را از ضعف و وابستگی نجات دهند.

 


[ جمعه 92/6/1 ] [ 11:0 عصر ] [ حسن فکوری ] [ نظرات () ]

روزهایی که برای دیدن روزهای زندگی می رفتم، بهترین روزهای زندگی ام بودند.

مصاحبه از: پرویز شیخ طادی

تاریخ: خرداد 1391 

تاریخ انتشار: خرداد 1391

موضوع: فیلم روزهای زندگی

انتشار در: چارقد

 

امیرعلی: لیلا…
لیلا: می‌دونم؛ می‌خوای از خونه‌ت بیرونم کنی.
امیرعلی: اون بیرون پُرِ گرگه.
لیلا: اما شیر هم داره.
امیرعلی: منظورت از شیر یعنی منم؟! … شیرِ کور!
لیلا: شیر کور، باز هم شیره.

***

شاید از نظر برخی، این دیالوگ‌ها برگرفته از یک فیلم عشق‌های آپارتمانی که این روزها بدجور رونق گرفته‌اند، باشد؛ از یکی از همین فیلم‌ها که با محبت یا بی محبت، به‌سبب حکم محتوم کارگردان‌های گیشه‌پسند، یا حتی جشنواره‌پسند، به اضمحلال می‌روند و نهایت، رنگ جدایی را به خود می‌بینند.

شاید از نظر برخی دیگر، «روزهای زندگی» تنها یادآور نام یک سریال دستِ چندم برزیلیایی شبکه‌های آن‌ور آبی باشد که شکل ظاهرا باحجاب‌تر آن را می‌توان در بین فیلم و سریال‌های این‌ور آبی هم دید.

اما حقیقت چیز دیگری است. این گفتگوها، نه در یک آپارتمان و نه در آستانه‌ی یک جدایی عاشقانه، که در تنگنایی از چرک و خون و کثافت، در میانه‌ی واهمه‌ی حمله و تجاوز دشمن بعثی، در یک فیلم جنگی ایرانی به نام «روزهای زندگی» شکل گرفته.

در بطن جنگ، نه پشت جبهه

تازه‌ترین ساخته‌ی «پرویز شیخ‌طادی» روایت عشق و زندگی در جنگ است. نه حکایت جنگی که بر سر زندگی هوار شده باشد، بلکه عشقی که با جنگ زندگی می‌کند، می‌خندد، و جالب‌تر این‌که همه را به این خنده دعوت می‌کند؛ آن‌جا که امیرعلی به دکتر تازه‌وارد سفارش می‌کند که این‌جا حتی اگر شده، باید خنده را به لبانت بخیه کنی! این عشق و زندگی با جنگ کنار نمی‌آید، بلکه آن را در خود حل می‌کند، و این را می‌توان از بغض نهفته در سکانس اعلام تصویب قطعنامه‌ی 598 حس کرد.

و این زنده بودن و زندگی کردن تا آن‌جا پیش می‌رود که دکتر امیرعلی علوی در مواجهه با مجروحِ روبه‌شهادتش، حقیقت پنهان‌مانده‌ی حیات را بیان می‌کند و می‌گوید:
رضاجان! آدم‌ها نمی‌میرند. آدم‌ها زنده می‌شوند. هی زنده می‌شوند… هی زنده می‌شوند…

داستان روزهای زندگی، علاوه بر تمام سختی‌ها و حاشیه‌هایی که از زمان پیش‌تولید تا اکران، پشت سر گذاشته، و البته فارغ از کاستی‌ها و بعضا ضعف‌های فرمی، از این نظر درخور توجه است که جزو معدود فیلم‌هایی به‌شمار می‌رود که حضور زنان را در جنگ، نه به شکل سنتی و کاملا پشت جبهه‌ای، بلکه به‌صورت عیان و در بطن مبارزه ترسیم می‌کند؛ موضوعی که موافقان و مخالفان مختلفی را متوجه خود ساخته.

شب گذشته (سه‌شنبه 16 خرداد)، جلسه‌ی بررسی و نقد این فیلم، با حضور تنی چند از دست‌اندرکاران تولید آن، به همت باشگاه فیلم تهران، در فرهنگسرای ارسباران تشکیل شد.

دغدغه‌های کلیشه‌شکن

در ابتدا علی رویین‌تن، که ساخت فیلم‌هایی هم‌چون «دلشکسته» و «زمهریر» را در کارنامه‌ی خود دارد، با اشاره به نقش زنان در جبهه و اهمیت نمایش حقایق این‌چنینی جنگ گفت: “نیاز جامعه‌ی ما با این ابعاد عظیم بمباران رسانه‌ای که صورت می‌گیرد، این است که نشان دهیم تا چه حد و در همه‌ی زمینه‌ها زنان در اجتماع ما فاعلیت دارند. کسانی که نمی‌توانند بپذیرند این را و حضور زن در جبهه را باور ندارند، کلیشه‌ی ذهنی دارند.

درست است که در این فیلم تا یک‌سوم امیرعلی فاعلیت دارد، یک‌سوم هم لیلا و یک‌سوم باقی‌مانده را آن فرمانده‌ی جنگ اداره می‌کند، اما مهم‌ترین حرفی که آقای شیخ‌طادی می‌خواهد بگوید، این است که زن‌ها هم در جنگ حضور داشتند، شریف بودند و فاعلیت داشتند. ممکن است خیلی‌ها این حرف‌ها را نپذیرند، اما آدم‌هایی از جنس ما حرفشان این است.

در زمانه‌ای که به دلایلی مردم از ارزش‌های سینمایی دور شده‌اند، فیلمی ساخته شده که غیرمتعارف است و مخاطب را جذب می‌کند، دغدغه‌های جدیدی از دفاع مقدس که پنهان بوده، بیرون آورده و برایمان یادآوری می‌کند.”

واقعیت‌های اصیل

بعد از آن، کوروش سلیمانی، یکی از بازیگران این فیلم با اشاره به واقع‌گرا بودن فضای داستان گفت: “من فکر می‌کنم یک چیز بسیار مهم‌تر از جنگ در این فیلم هست که آن بحث عشق است؛ بحث یک رابطه‌ی انسانی؛ رابطه‌ی یک زن و شوهر. این فیلم چون در بستر جنگ ساخته شده، شاید این بُعدش مغفول مانده است، درحالی‌که می‌تواند به یک جوان امروزی نشان دهد رابطه‌ی یک زوج تا چه پایه می‌تواند درست، اصیل و تأثیرگذار باشد، حتی بدون هرگونه شعار؛ چراکه این‌ها دعوا هم می‌کنند. حتی در فیلم سر هم داد می‌زنند، اما رابطه‌شان استوار و دوست‌داشتنی است. امیدوارم با برخی سیاست‌گذاری‌ها به سویی نرویم که نشان دادن روابط انسانی در جنگ، بعد از دوره‌ای، به سوررئالیسم و غیر واقعی بودن متهم شود.”

پرویز شیخ‌طادی دلیل خود را از انتخاب نام روزهای زندگی چنین عنوان کرد: “این اسم می‌خواهد نشان دهد انسان‌ها در تمام شرایط زندگی می‌کنند. فقط کافی است به فطرتمان رجوع کنیم و عشق در زندگی ما جاری باشد. نوع‌دوستی‌مان را در هر شرایطی زنده نگه داریم. همین.”

مادران ساختگی!

از وی پرسیدیم: “علاوه بر سیر داستان که پس از کور شدن قهرمان مرد، این زن است که بار تمام مسئولیت‌ها را بر دوش می‌کشد، در واقعیت هم برای بازیگران این نقش‌ها مشکلاتی طی فیلمبرداری به‌وجود آمده، که باعث شد حضور حمید فرخ‌نژاد در میانه‌های کار کمرنگ شود و شما مجبور به پُررنگ کردن نقش خانم قاضیانی شوید. سؤالی که به‌وجود می‌آید، این است که تا چند درصد روایت شما از زنان در جنگ، مستند و منطبق بر واقعیت بوده و یا دستخوش تغییرات در حین فیلمبرداری شده؟”

و شیخ‌طادی این‌طور جواب داد: “من شخصیت‌های خانم‌های داستان را خودم در بیمارستان‌های صحرایی دیده‌ام. زنان فوق‌تخصصی را دیده‌ام که در شرایط جنگی، یک هفته سرپا بودند و در نهایت نشسته می‌خوابیدند، اما متأسفانه نقش خانم‌ها حتی در سینمای اجتماعی ما هم جالب نیست. یا زن را وسیله‌ای کرده‌ایم برای تحریک و یا خانم‌هایی را به نمایش گذاشته‌ایم که چادری هستند و برنج پاک می‌کنند و جیغ‌جیغ می‌کنند، درحالی‌که هیچ‌کدام از این‌ها را ما در خانواده‌هایمان پیدا نمی‌کنیم. مادران هیچ‌کدام از ما این‌طوری نیستند. مادران ما اهل شعرند. اهل شعورند. اهل ادبیات، و خود حافظ کتاب‌هایی هستند و حافظ تاریخ ما هستند.”

دین مادری

کارگردان فیلم «شکارچی شنبه» در پایان گفت: “یهودی‌ها یک حرف درست دارند که «بچه، دینش را از مادر می‌گیرد». دینی هم که آن‌ها تعریف می‌کنند، شامل اخلاقیات می‌شود و شامل رفتار و منش و سنت‌ها؛ یعنی بن‌مایه و DNA جامعه را خانم‌ها تربیت می‌کنند. این را ما در سینمای خودمان نداریم، درحالی‌که این خانم‌ها وجود دارند. شما کافی است در هر حوزه‌ای که هستید، کمی در این زمینه مطالعات داشته باشید تا ببینید که تا چه حد حضور خانم‌ها در جنگ پُررنگ بوده و چقدر از خاطرات مربوط به خانم‌هاست که حتی هنوز مکتوب نشده‌اند.


[ سه شنبه 91/12/1 ] [ 3:8 عصر ] [ حسن فکوری ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

من کی ام؟ اینجا کجاست؟

به روایت شناسنامه، حسن ام، از جنس فکوری! به قرائت دانشگاه، باید هواشناس باشم، از نوع کشاورزی! و به روایت دوستان، بازیگرم، از قماش تئاتر! اما... اینجا صرفا خبرنگارم، فارغ از تحصیلات و شغل و سایر علائقم
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 20413